آرشیو گزیده شماره های پیشین...
داستانهای بیژن نجدی از منظر زبانشناسی
بهناز صالحی
در سالهای اخیر تمامی حوزههایی که با بیان هنری سر وکار دارند. بر هم تاثیر گذاشتهاند و شیوهها و قواعد بیانی خاص خود را به دیگر شاخههای هنری ارزانی داشتهاند. به عنوان مثال تکنیکهای بیان سینمایی بر آثار داستانی نوشتاری تاثیرگذار بوده است. اگرچه پیش از آن سینما وامدار شیوهی روایت در رمان بوده است. در حوزهی نوشتاری و زبانی نیز شعر و داستان به خصوص در سالهای اخیر بیشاز همیشه به هم نزدیک شدهاند. در حوزهی زبانشناسی آنچه که تاکنون راج...
بر ضبط ریشه ها ...
محمدحسن مرتجا
دارم با پیچههای دود سیگارم سرک میکشم
بر طنین سایههای تودرتو برضبط ریشهها ...
درختی که وکالت مرا در این خیابان پذیرفته بود
شهرداری قطع کرده است
دارم به اندازهی برگها و سرهایی که نیست گوش میدهم:
دیگرنه کبریتهای نم کشیده غروب
و نه برف که فقط میآید و مینشیند برصندلی دادگاه !
ونه اجماع میوهها در یقهی آسمان
ونه ... ونه ... و ...
باید ... شاید، به دوستی خوابام با دریا اعتماد کنم
که هر واژه از زبانشان ماهی می&zwn...
سقوک
رضا غنی راینی (وستا)
چرا مرا در تیمارستانم
خلبان هستم یکُم
فقط دوست داشتم در آینده کودک شوم
همه از زمین بلند میشوند
لطفا کمربندم را به تخت ببندید دستهایم
انسان را در هوا هم به حال خودم رهایش نمیکنید
سوخت
جعبه مداد رنگی سیاهم ببینید
حواسم نبوده
کوه را نقاشی میکردم
سوخت
بگذارید حرفهایم تمام شد
هیس!
و کودک در هواپیما سکوت1 کرد
ـــــــــــــــــــ...
1ـ
همینطور فکر کنیم
کفشهایمان را واکس بزنیم
برویم؛ که تو را شکل من بوده است و بپیچیم تا ...
کسی از کسی درد میگیرد برای تولدش
و اگراز من بپرسید؛ شیون را ادامه دهیم تا آخر
آدم که شد بند را از پایش برداریم
زندان که نیست پرنده هست شب بود گفتم : ...
در جمعیتی که
علی باباچاهی
به جای آنکه پرت کند از پشت بام خودش را
با احتیاط از پلهها پایین آمد
قدری درنگ کرد
بعد در و دیوار و سقف اتاقاش را
به شکل عجیبی رنگ کرد
از شر شر باران تکمیل بود / از چک چکِ بیبارانی
حبابهای آب را با نُک سوزن سوراخ میکرد
و ته دریا را با میخهایی که قدری عصبی بودند
به اینجا که رسیدیم / رسیدم من :
ب...
غیاب
مهدی گنجوی
ریـمـا رفت. انگـار هيـچوقت نبوده. رفتنش بردن گذشتهها بود. با او زمان میرفت. وقتی میرفت من آماده میشدم كه به مردگان جهان اضافه شوم. صدايی كه از درون من درها را میبست.
1. غياب نبودن نيست. عدم حضور است، خواست حضور. غياب يك خواست است.اولين خصوصيت غياب: خواستن چيـزی كـه در ديـروز جای داشت. چيزی كه افعال مضارع قابليت حمل آن را ندارند. با جديتی تمام افعال ماضی را از بين میبريم. آيندهی دلبخواه ما هم گذشتهایست كه وجود داشته. برای همين در هنگام غياب زمان-لرزه است.
2. كسی پرسيد:چند نفر رفتند؟ پشت انسا...
کشتن سگ اندلسی یا شورش علیه متن
رضا زنگی آبادی
چون نیست زهرچه هست جز باد به دست
چون هست ز هر چه هست نقصان و شکست
انگار که هست هر چه در عالم نیست
پندار که نیست هر چه در عالم هست
خیام
مثل یک ملودرام هندی مادر همهچیز را رها کرده و رفته است. دلتنگ، بهانهجو و پرخاشگر شدهام. مادربزرگ آرامم میکند. سر بر زانویش میگذارم. دستهای چر...
کلپک
عباس عبدی
اينجا بهش ميگويند كلپك كه همان مارمولك خودمان باشد. مرتب روي ديوارها و دور چراغهاي روشن ميگردد و پوست نازك خاكي رنگ زير گردنش را پر و خالي ميكند. نفس ميكشد. خيره ميشود به شكار كوچولويش و ناگهان...! تاوقتي بالاست هيچ خطري ندارد. حداقل براي من يكي. ولي يادم هست يك بار نزديك بود پدرم را بكشد. بچه بودم و تو يك خانهی سازماني دو اتاقه در ايستگاه دو محله شركتي آبادان كه اسمش را فرحآباد گذاشته بودند زندگي ميكرديم. يك شب پایيز يا زمستان بود. از اينجهت ميگويم پاییز یا زمستان چون خوب يادم هست همهمان تو ات...
بلقیس سلیمانی
مجموعه داستان مینیمال بلقیس سلیمانی به نام « بازی عروس و داماد » آمادهی چاپ است. او سه داستان از این مجموعه را در اختیار خوانش قرار داده است که با هم میخوانیم.
داداشی
براي داداشي كارت نفرستادم، به عروسي هم دعوتش نكردم، ولي به او فهماندم ميتواند در مراسمي كه آخر شب در پاركينگ آپارتمان، بعد از آمدن از تالار ميگيريم، شركت كند. خواهر و برادرها، عروس و دامادها از ديدنش تعجب كردند و به من چشمغره رفتند. همان كت و شلوار بيست سال پيش را پوشيده بود، موهاي جو و گندمياش را خوب شانه زده بود و كفش كهنهي شوهر...
وقتي سناريوي هميشگي طبيعت دوباره در تمامترين زوايايش ظهور ميكند، در اين آغاز متناوب آيا هواي تازهاي را تجربه خواهيم كرد؟ خوانش اميد دارد تا شايد بتواند در شمارههاي آتي هواي تازهاي از ادبيات را تجربه كند.
در پاسخ به تلفنها و نامههاي دوستان فرهيختهام كه گاه و بيگاه مرا مورد لطف قرار داده و نكاتي را گوشزد ميكنند بايد متذكر شوم چاپ مطالب درج شده در خوانش به اين معنا نيست كه بضاعت ادبيات ما اين است كه پيشرو داريد، ادبيات امروز ما بدليل خانهنشين شدن ( ) و غياب متنهاي خوب و درخور و يا دسترسي به منبع اطلاعات...
اگه من زنت بشم، منو با چی می زنی؟
یادداشتی درباره ی سوسک شدگی زن ایرانی
سید نوید سید علی اکبر
«آیا می توانیم آرام بمانیم؟»
این جمله ای است که بارها و بارها در کنارمان شنیده ایم. جمله ای که شبیه به تولد آفتاب یا شبیه به بیرون خزیدن کرم از زیر خاک در یک روز بارانی تکرار می شود. جمله ای دور، پریشان و ترسو که در اطرافمان وول می خورد. و این دغدغه ی آرامش و امنیت پایدار است که انبوهی دیگر از کلمات را با خودش به همراه می کشد:
«هرکس باید سرش به کار خودش گرم باشد»
یا شعر گونه اش:
«هرکسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش»
...
گریستن به
گریه زبان آدمی ست
فکر می کنم به غم در صورتت
نشسته بر پله ای آنجا
پیر می شود.
گریه زبان فارسی ست
می شکند لای بیت های سعدی
می گوید: "دغدغه های جوانی دارد آلزایمر من"
جوانی من بود
درختی که بریدی و نیمکتش کردی
تیز می کنم چاقویم را
کلمه پای اش را می گذارد لای زبانم
می گوید:" به شرط
شرط چاقو زنت می شوم
تا زخمی بزنی تا زخمی بزنم.
گریه خیابان های شلوغی دارد
می آورد ماه را کنار خیابان
تاریک می شود کلمه در صورتم.
فکر می کنم به غم در صورتت
و اینکه پیاز شده ام
زیر پوس...
کلمات
اعصابم را از روی نسخه بر زمین میریزند،
و زمین،
پایش را از روی نقشه ام
بر نمی دارد
برای بافتن یک زنجیر
همه دست به دست هم دادهاید
o
ناخنهای جویده،
روی صندلی خواباند
و اتاق،
به تخت های اضافی حسادت میکند
و به هیزمها
که جایشان گرم است
سر به هواتر از من،
آلزایمر شبگردی است
که سیگار به دست
از ستونهای آگهی
پایین نمیآید
و تو تنها به من گیر میدهی
با این لباس سفید مسخره
فقط میتوانم
چپق زمستان را چاق کنم
که بیدقت
روی کیسههای زغال نشسته
...
طنز بهمثابهي هنر يا نهادي سركوبگر
«آسيب شناسي طنز»
محمدهادي پورابراهيم
موومانها: ماهیت و عملکرد طنز /قدرت و نگاه فوکو/طنز و نمود قدرت/نقد یا کارکرد انتقادی/نگاهی به گذشته و ساختار غیر گفتمانی طنز
اشاره:
اين واكاوي با نگاهي جامعهنگر قصد دارد طنز را به نمايندگي «ادبيات رمزي» از دو منظر واكاوي و بررسي كند. سويهي اول به ماهيت طنز «هستی شناسي» و سويهي دوم به چگونگي عملكرد آن «پدیدارشناسي» اختصاص دارد و بر اين باور است كه نقد يك جامعه/فرهنگ ممكن نميشود مگر ساختارها و قر...
ما آدم هایی هستیم مشمول زمان! دوست داشتن مان، عشق مان، زندگی مان و تفکرمان مشمول زمان است زمان اندیش شاید واژه خوبی باشد. دنیای درون و برون مان آنقدر متفاوت است که درون و برون کره زمین. هر روز چهره های متفاوتی از خودمان به نمایش می گذاریم، دائم در تکراریم. درکی خطی از زندگی، روایت هایی یکسان با فرجام هایی عجیب. اسیر روزمرگی شده ایم. در غرقاب زمان غرقیم؛ دست و پا می زنیم. خودمان را کشته ایم ما قاتل خودمان هستیم. در این وانفسا اگر ادبیات نبود چه می کردیم؟ ادبیات اگر قرار است برای مان کاری کند؛ همین است که روح مان را تعدیل کند تنهایی مان ر...
1
بر تختهی اعلانات عکس شاعری است
که در 50 سالگی در گذشت
و در کنار آن پوستر چهارصد ضربه
که پنجشنبهی پیش در سینما دیدم
در سمت راست این پوستر
دعوت به شعر خوانی در باغ نباتات
زیرش دستورالعمل باز و بست کردن پرده کرکره
و کنار آن برنامهی بازیافت زبالهها
در مرکز برنامهی روزانهی من است
طبق این برنامه من اکنون در خوابم
ساعت 11 صبحانه میخورم
ساعت 13 ترجمه میکنم
ساعت 15 در کتابخانهام
ساعت 19 به کار دلخواه میپردازم
چند سالی است در ساعت 19 ماندهام.
2
اتاق کار نویسنده در نور سپیدهدم ...
ملاحظاتی درباره ی بازنمایی
شهر در رمان
مقایسه تطبیقی سنت پتزربورگ در دو رمان ابلوموف و جنایت و مکافات
لیلا بنگران
مقدمه
از ديد جامعهشناسي ادبيات، رمان «نوعي» است كه با ايجاد جامعه صنعتي و پا گرفتن طبقه جديد سرمايهداري پيدا شده است و نشاندهنده آراي فرهنگي اين طبقه بوده است. آنتوني گيدنز در جامعهشناسي درباره ويژگيهاي شهر نشيني امروزي یادآور میشود که همه جوامع صنعتي امروزي به ميزان بسيار زيادي شهر نشيناند. بنابراین شهر پديدهاي است زاده دنياي مدرن که بحثهاي فراوانی را به خود معطوف كرده است و هر رشت...
«پرسه زیر درختان تاغ» اولین حضور علی چنگیزی در عرصهی رمان فارسی است که میتواند امیدبخش باشد اما به نظر میرسد شتاب و ذوقزدگی مانع از آن شدهاند تا همهی استعداد و توان او به ثمر بنشیند. در بخشهایی جداگانه به این رمان میپردازیم.
1- روایتگری
مجموعه رخدادهایی که داستان را به وجود میآوردند پتانسیل این را دارند که پیرنگی قدرتمند را شکل دهند اما نبود رابطهی علی بین رخدادها و پرداختن به کنشهای بیتاثیر و رها کردن رخدادهای اصلی پیرنگی سست و بدون پیچیدگی بوجود آورده که بر هم زدن نظم خطی و پس و پیش کردن ماجرا...
به واسطه مناسبات جامعه جهانی و روابط پیچیده اجتماعی، اقتصاد و سیاست، همهی فشارهای دستجمعی عصر مدرن که چون شلاقی بر سرمان فرود میآیند. آدمی ملزم میشود تا بیشتر و بیشتر از علایق و احساساتش دور شود و زندگی امروزیش را محدودتر به مناسبات فردی کند و تنهااندیشی جزء لاینفکی میشود از زندگیمان. تنهایی ماهیتی بس عظیم و تکین دارد. در این احوال ادبیات شاید تنها راهگشای دلتنگیهای درونمان باشد. فرار از ماهیت مرگگونهی تنهایی شاید برای ما که دغدغهی ادبیات داریم مامنی باشد امن در این آشفته بازار سردرگمی.
درست است که مدتی مثنوی&...
تمام این مدت به سکوت گذشت و ادبیات همیشه برایمان نجاتبخش بوده است .
اما خوانش ظرفیتی است برای تولید صداهای انبوه متفاوت.
در این شماره به صورت ویژهای به داستاننویسان کرمانی پرداخته شده، آنچه مکتوب شده تلاش دوستانمان است در فصلنامه ادبی خوانش با همکاری انجمن داستان کرمان که بابی شد برای پرداختن به ادبیات بومی، داستانهای برگزیدهای از داستاننویسان کرمانی که با انتخاب انجمن داستان صورت گرفته است.
وقتی از ادبیات بومی نام میبریم به نوعی از ادبیات اشاره داریم که در مقابل ادبیات رسمی است و در منطقه جغرافیایی محدو...
1ـ بخوانیم تا لذت ببریم. خواندن، فقط و فقط برای لذت بردن. این چیزی است که هری پاتر آن را در اوج به خوانندهاش میدهد. این رمان جوری با لذت و در لذت آغشته شده است، طوری تار و پودش را با آن بافتهاند که به صغیر و کبیر رحم نمیکند. از خوانندهی بیزار و گریزان از کتاب و خواندن بگیر، تا خوانندهی خورهی کتاب. از کسی که تا به حال دستش به کتاب نخورده تا کسی که کتاب از دستش نمیافتد.
حتما با خودتان فکر میکنید که پس بالاخره منتقد نخبهگرایی مثل این جانب هم بعله! همان کسی که هیچکس را در ادبیات کودک و نوجوان قبول ندارد. همان کسی ...
1-
میایستم در گوشههای نشستن
وقتی که پنجره رو به سوی دستهای درازِ تو باز میشود
باز باز میکنم پشتِ میز یکی یکی برگهای سفیدِ سرو را با مداد
و بامداد را دوره میکنم:
سالِ بد
سالِ باد
باد میگیرد از پنجره دستهای آبیِ پرده را میکشد مشکی
کفترهای سفید میکشند عقب بر روی بام با گربه
پُل لمس میکند تنِ دجله را با شلاق
دجله دف میزند به سر به سینه
و حروف از تنش همچنان به هوا بخارِ میشود که ببارد:
انا الحق
2-
با کلمه که میخواهم بینایی خود را به دست آورم دست آورم. کلمه دیدن را به من می...
(1)
رنگ از اتوبوس بزرگتر است
آب از تشنه عمیقتر
دنیا رو به چرخ میآید دنیا رو به چرخ...
اتوبوس بیرنگ میرود
رنگ میآید میرود
آب از تشنه عمیقتر...
دنیا شور میزند
شور میزند
شور میزند شورتر...
آب از اتوبوس بزرگتر است
رنگ از تشنه عمیقتر
عمیقتر
عمیقتر.
(2)
خدا
تکان میخورَد
و یک گوشه کارون
و یک گوشه قسم
و یک گوشه شعر
جلو میرود...
از گَرم خستهام:
صدا
به آب میزند
و کوسههای سرخ
به رگ
و یک گوشه کارون
و یک گوشه قسم
و یک گوش...
بیرون زدیم
تا اواسط اتاق تا میان پرز غروب
درخت
هنوز آنجا بود
کنار تخت جنب باران نزدیک رختهای ولو
و هنوز از قاب
صدای قلب فرشتهها میآمد زمزمهی ملایک عطر خدا
افق
باز هم زرد بود کمی کبود و اندکی نارنجی
که اتاق تنها شد
باران جرجر عکس دوباره رنگی
چه کسی
چای را دم کرد کی چه وقت میز را چید
این دمپاییها کی جفت شدند این گلدانها چه موقع پر از رازقی
و چه کسی
موی مرا مرتب کرد گیسوی تو را شانه و این شمعها را روشن
و روشن
چراغی را
که در آسمان پنجره است در دو قدمی ما پشت شاخههای بید؟
مهر 1386
...
ـ1
روایت از جایی آغاز شد، شاید از آنجا که فقط کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و راهی شد، در راهی که ما درآن خیرهایم. شاید همانجا، آنجایی که به صحرا شدند، عشق باریده بود و آمد و آمد تا اوجاش، که آن خطاط سه گونه خط نبشتی ... حالا ما هستیم و باران روایتهای ریز و درشت، روایت برای روایت، روایتی در ثبت روایت، روایتی در جعل آن و یا در نقضاش یا روایتی علیه آن، روایاتی که از زبان تا ما و از ما تا جهان و همینطور تا جهان متن، و در چرخشهایی دیگر، در فرمهایی متفاوت بسط یافته و تحدید شدند. آنقدر آمدهاند تا در شکلی عجیب، فرم خود را هم فر...
هر ساعتي كه بيدار ميشدي دري بسته ميشد. از اتاقي به اتاق ديگر ميرفتند، دست در دست، از اينجا بالا ميرفتند، آنجا را باز ميكردند، مطمئن ميشدند: زوج اثيري.
زن گفت: آن را اينجا گذاشتيم. مرد اضافه كرد:آه، اينجا هم. زن نجوا كرد: طبقهي بالاست. مرد زمزمه كرد: و توي باغ. آنها گفتند: آرام، وگرنه آنها را بيدارميكنيم.
اما شما ما را بيدار نكرديد. آه، نه. آدم ممكن است بگويد:آنها دارند دنبال اين ميگردند، دارند پرده را ميكشند. و همچنان به خواندن يكي دو صفحه ادامه دهد. آدم ممكن است مطمئن شود:...
پيير بورديو از متفکراني است که به توليد فرهنگي و از آن جمله به توليد ادبي پرداخته است. او در تحقيق معروفی در حوزهی جامعه شناسي هنر و ادبيات به بررسي جامعهشناختي وضعيت رمان از 1830 تا 1850 پرداخته و در آن، موقعيتهاي مختلف و روابط متفاوت نويسندگان با قدرتهاي سياسي و اقتصادي را بررسي کرده است و به گسترش اين فضا در درون رمانهاي مورد بررسي خود پرداخته و تناظر موقعيت قهرمان رمان و نويسنده را در پژوهش خود نشان داده است. براي بررسي اين امر، او دستگاهي از مفاهيم معرفي ميکند که با پژوهشهاي تجربي او و شاگردانش توانمندتر شده است. میدانی...
تند و تند، اين روزها اينگونه آغاز ميشوند. انگار كه در سرعتِ سرعت مستحيل شده باشيم. انگار كه در سرعتِ سرعت مسخ شده باشيم. ديوانهوار با سرعتي برابر با سرعت نور ميخواهيم به جلو پيشروي كنيم. ديوانهوار و ديوانهوار مينويسيم. زيرا كه بايد بنويسيم زيرا كه اگر ننويسيم احساس ميكنيم كه نيستيم چي نوشتن هم مهم نيست. ديوانهوار چاپ ميكنيم، چي و كجا چاپ كردن هم مهم نيست.ديوانهوار توطئه ميكنيم فلاني را زمين بزنيم فلاني را بالا ببريم اما از اين كار چه عايدمان ميشود؟ و چه تفكر سازندهاي پشتاش نهفته است؟ م...
1- چکیده
براي پی بردن به سهم روايتشناسي در نشانهشناسي، درك و دريافت تفاوت بين سه ماهيت متفاوت، یعنی داستان، روايت ونقل اهمیت زیادی دارد. به طور کلی داستان برابر است با رشتهاي از رخدادها و كنشها كه به وسيلهي كسي(راوي) گفته ميشوند و به شكلي نهايي درميآيند تا بیانگر روایتی باشند. روايتشناسي به مكانيسم دروني روايت، یعنی شكلي كه داستانِ نقل شده گرفته، توجه ميكند.
در حوزهي گفتمان روايي میکوشیم تا اصول مشترك و تقريبا كلي و جهاني تركيب متن را شناسایی کنیم. بنابراين میكوشيم تا روابط ممكن بين سهگانهي ...
سؤرئال
چشمان تو پر از حشرات سرخ کوچک است.
از آسمان فلسفه می بارد.
بیایید همهٌ خروس ها را گردن بزنیم
و درست مثل شیطان
همه ی نام ها را پس پسکی بنویسیم:
دارم یا ندارم.
نه مسئله این نیست.
ما زیرواقع گرایان ایم
و شعر هایمان درست مثل چشمان تو
پر از حشرات سرخ کوچک است.
خاک
چون خاک آرام نشین
بر همهی کتاب هایم
همهی فکر ها، همهی کارها و کاغذها.
چون خاک آرام نشین
بر سطح صاف همهی شعرهایم
همهی خیالها،همهی روزها و آرزوها.
چون خاک آرام نشین
بر لبهی مضرس عشق
بر پیشانی خمیدهی اندوه
و بر ت...
تایلند مربوط به ماهنامه شماره 8
سرباز پیر گفت: بله، اون زمان رو یادم میآید. در طول جنگ کره بود.
شنوندهاش توی دلش گفت: عافیت باشد، نچایی.
سرباز پیر گفت: زمان جنگ کره بود. اون بالا، در مدار سیوهشتم بودیم، لشگر من، اطراف درهی کورون. سال 52 بود.
شنوندهاش با خودش گفت: وای خدا. پیراشکی گوشتی با سس سبز. .. شاید هم یکی دوتا بوریتو1.
گروهبان پیر گفت: گردان تایلندی درست به ما چسبیده بود. دلچسبترین آدمهایی بودند که اصلا بخوای ببینی. عادت داشتیم منطقه اونها رو تایلند بنامیم، عین یک کشور کامل بود. به لحاظ قد و قامت کوتاهاند. کلی باهاشان مهمونی میگرفتیم. چیزی که می&zwnj...
بالاتر از همه مامان ایستاده و گوشش را چسبانده به در، بعد، پایین سر مامان سر سمین به در چسبیده و پایینتر از او سر سمن. به ترتیب: مامان، سمین، سمن. سمن میپرسد منظور این زن چیست که میگوید ... مامان میگوید: هیس! چرند ميگويد. ما منتظر ميمانيم او گوشش را محکمتر به در میچسباند. بعد روی شانه سمین میزند و دستش را در هوا میچرخاند. سمین منظور مامان را میفهمد. میرود و زیر گاز را کم میکند، چراغها را هم پاک میکند، خانه را هم جارو میکشد. سمن از زیر بغل مامان خودش را بیرون میکشد و شروع میکند به تاب خوردن دور خودش. د...
گفتم اسمش را بگذاریم ناهید. یعنی نگفتم. میخواستم بگویم که نگاهش زبانم را بند آورد. حرفم را گرداندم و گفتم: اسمش را... باید خیلی فکر کنیم. همینطوری که نمیشود یک اسم زشت و مضحک... . اما این حرف کار را خرابتر کرد. لابد خیال کرد دارم به او کنایه میزنم. نگاه خیرهاش باعث شد حرفم را ناتمام رها کنم.
وقتی با آن دستمال سری که از روی گوشها میرود پشت گردن آنطور خیره نگاه میکند، زهرهی آدم آب میشود. لبها را فشار میدهد روی هم و با آن فکهای بیرونزده و آن چین میان دو ابرو و آن چشمهایی که دیگر میشی نیست و سیاه سیاه است، ز...
هرچه بیشتر پیش میرویم، بیشتر نگران روزی هستیم که میآید چیزی شبیه به گذار از آنچه پشت سر گذاشتهایم و تبدیل میشویم به آنچه که برایمان رقم خورده نه آنچه که میخواستیم .
زیر گرد و غبار بیتوجهی رنگ میبازیم – اما باز پیش میرویم.
هشت شماره از خوانش گذشته است و من احساس میکنم هر شماره زایشی جدید است. زیرا هنوز همان دغدغههای پیشین، همان مشکلات حل نشده که دیگر از بیانشان شرمسارم و هنوز هما ن وضعیت ادبی نابهنجار ...
بهر حال هشت شماره (دو سال) از جان کندن و خون دل خورد ن و دویدن من و دوستانم گذشته اس...
همهچیز برای ما با از دستدادگی آغاز شد؛ شروع یک غیاب ممتد
در هر روز، هر لحظه، هر ثانیه هراس عدم حضور کسان خویش را داریم – هر چه پیش میرویم تنها غیاب است غیابهای متعدد که حضور بودن اشخاص را پر رنگتر میکند.
در نااتفاقترین زمانها اتفاق میافتد، آنها را میشود حس کرد چون رایحهای پخش، در بیمکانی محض غایب.
از افعال ماضی هراس داریم – از گذشته واهمه داریم – حتی گاهی در دیگری حضور داری تا رفتنش – حرکت سیالوارش را ببینی، یعنی همیشه حضور دارد، در ناخودآگاه فراموش شدهات میزید آنقدر به ...