مطالب اين شماره فصلنامه خوانش با يادداشتي آغاز می شود و در ادامه پرونده ی مفصلي در باره نشر چشمه و حواشي آن دارد
هجدهمین شماره خوانش با مطلبی از وحید طاوعی با عنوان آخرین نمایش برای اکبر رادی منتشر شد.
هفدهمین شماره خوانش با مطلبی از شاپورجورگش با عنوان ابرمتن منتشر شد.
شانزدهمین شماره خوانش با مطلبی از عبدالله کیخسروی با عنوان مدرنیته معیوب منتشر شد.
همهچیز برای ما با از دستدادگی آغاز شد؛ شروع یک غیاب ممتد در هر روز، هر لحظه، هر ثانیه هراس عدم حضور کسان خویش را داریم – هر چه پیش میرویم تنها غیاب است غیابهای متعدد که حضور بودن اشخاص را پر رنگتر میکند. در نااتفاقترین زمانها اتفاق میافتد، آنها را میشود حس کرد چون رایحهای پخش، در بیمکانی محض غایب. از افعال ماضی هراس داریم – از گذشته واهمه داریم – حتی گاهی در دیگری حضور داری تا رفتنش – حرکت سیالوارش را ببینی، یعنی همیشه حضور دارد، در ناخودآگاه فراموش شدهات میزید آنقدر به ...
هرچه بیشتر پیش میرویم، بیشتر نگران روزی هستیم که میآید چیزی شبیه به گذار از آنچه پشت سر گذاشتهایم و تبدیل میشویم به آنچه که برایمان رقم خورده نه آنچه که میخواستیم . زیر گرد و غبار بیتوجهی رنگ میبازیم – اما باز پیش میرویم. هشت شماره از خوانش گذشته است و من احساس میکنم هر شماره زایشی جدید است. زیرا هنوز همان دغدغههای پیشین، همان مشکلات حل نشده که دیگر از بیانشان شرمسارم و هنوز هما ن وضعیت ادبی نابهنجار ... بهر حال هشت شماره (دو سال) از جان کندن و خون دل خورد ن و دویدن من و دوستانم گذشته اس...
گفتم اسمش را بگذاریم ناهید. یعنی نگفتم. میخواستم بگویم که نگاهش زبانم را بند آورد. حرفم را گرداندم و گفتم: اسمش را... باید خیلی فکر کنیم. همینطوری که نمیشود یک اسم زشت و مضحک... . اما این حرف کار را خرابتر کرد. لابد خیال کرد دارم به او کنایه میزنم. نگاه خیرهاش باعث شد حرفم را ناتمام رها کنم. وقتی با آن دستمال سری که از روی گوشها میرود پشت گردن آنطور خیره نگاه میکند، زهرهی آدم آب میشود. لبها را فشار میدهد روی هم و با آن فکهای بیرونزده و آن چین میان دو ابرو و آن چشمهایی که دیگر میشی نیست و سیاه سیاه است، ز...
بالاتر از همه مامان ایستاده و گوشش را چسبانده به در، بعد، پایین سر مامان سر سمین به در چسبیده و پایینتر از او سر سمن. به ترتیب: مامان، سمین، سمن. سمن میپرسد منظور این زن چیست که میگوید ... مامان میگوید: هیس! چرند ميگويد. ما منتظر ميمانيم او گوشش را محکمتر به در میچسباند. بعد روی شانه سمین میزند و دستش را در هوا میچرخاند. سمین منظور مامان را میفهمد. میرود و زیر گاز را کم میکند، چراغها را هم پاک میکند، خانه را هم جارو میکشد. سمن از زیر بغل مامان خودش را بیرون میکشد و شروع میکند به تاب خوردن دور خودش. د...
سرباز پیر گفت: بله، اون زمان رو یادم میآید. در طول جنگ کره بود. شنوندهاش توی دلش گفت: عافیت باشد، نچایی. سرباز پیر گفت: زمان جنگ کره بود. اون بالا، در مدار سیوهشتم بودیم، لشگر من، اطراف درهی کورون. سال 52 بود. شنوندهاش با خودش گفت: وای خدا. پیراشکی گوشتی با سس سبز. .. شاید هم یکی دوتا بوریتو1. گروهبان پیر گفت: گردان تایلندی درست به ما چسبیده بود. دلچسبترین آدمهایی بودند که اصلا بخوای ببینی. عادت داشتیم منطقه اونها رو تایلند بنامیم، عین یک کشور کامل بود. به لحاظ قد و قامت کوتاهاند. کلی باهاشان مهمونی میگرفتیم. چیزی که می&zwnj...
سؤرئال چشمان تو پر از حشرات سرخ کوچک است. از آسمان فلسفه می بارد. بیایید همهٌ خروس ها را گردن بزنیم و درست مثل شیطان همه ی نام ها را پس پسکی بنویسیم: دارم یا ندارم. نه مسئله این نیست. ما زیرواقع گرایان ایم و شعر هایمان درست مثل چشمان تو پر از حشرات سرخ کوچک است. خاک چون خاک آرام نشین بر همهی کتاب هایم همهی فکر ها، همهی کارها و کاغذها. چون خاک آرام نشین بر سطح صاف همهی شعرهایم همهی خیالها،همهی روزها و آرزوها. چون خاک آرام نشین بر لبهی مضرس عشق بر پیشانی خمیدهی اندوه و بر ت...
برای اطلاع از آخرین شماره فصلنامه خوانش و همچنین اطلاع از رویدادها و خبرها ثبت نام کنید!
برای اطلاع از آخرین شماره فصلنامه خوانش و همچنین اطلاع از رویدادها و خبرها ثبت نام کنید!
آدرس پست الکترونیک:
info@khanesh.ir
khanesh_kerman@yahoo.com
khanesh.letter@gmail.com
آدرس پستی:
کرمان - صندوق پستی 633-76135
امروز: ۱۴۰۲/۰۳/۱۶بازدیدکنندگان امروز: 58 نفربازدیدکنندگان کل : 136594آی پی شما: 44.200.82.149